سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیب خیال

ای بانکِ رباپیشهِ سرگرمِ تخلّف
باید بنویسیم که با عرضِ تاسّف

چون اوّلِ صبح است به خمیازهِ نوشتیم
با چشمِ ورم‌کرده و از خواب پُر از پُف:

تا بوده چنین بوده که حاجت نگرفته‌ست
هر کس که به هر شعبهِ تو یافت تشرّف

سودی نرسیده‌ست به ما از تو مگر با
صد‌ها گره و مانع و سختی و تکلّف

این چرخ فقط وفقِ تو چرخیده همیشه
یک بار ضرر کن تو هم از روی تصادف

با وسوسهِ وام در اموالِ خلایق
در قالبِ اقساط نمودی تو تصرّف

ای کاش مدیریّتِ سیلوی زمان، بانک
در دستِ کسی بود به زیبایی یوسف

ما شاعرِ دردیم و محال است بگوییم
از روی زبان‌بازی و از روی تعارف

سرخی زبان حاصلِ خونِ جگرِ ماست
بر بانکِ پُر از حیله و نیرنگ و ربا اُف!

محمد عابدینی
1398/9/28